Alias: Elias

اینجا آلونک شخصی من و ملک شخصیمه. واضحه که؟

Alias: Elias

اینجا آلونک شخصی من و ملک شخصیمه. واضحه که؟

رنگ چشات

اون دو تا مست چشات منو خوابم می کنه

ذره ذره اون نگات داره آبم می کنه

اون دو تا مست چشات منو خوابم می کنه

ذره ذره اون نگات داره آبم می کنه 

خسته ام. خوابم میاد. شاید هم نمیاد! دلم گرفته. میگن/میگم/احتمالا میگید که آدم وقتی دلش گرفته آهنگ غمگین بیشتر به دلش میشینه. چند تا آهنگ از ابی میریزم تو پلی لیست. طبق معمول یکی یکی اونایی که خوشم نمیاد رو از لیست حذف می کنم. پنج تاشون بالاخره می مونن. هین، ولی راستشو بخواید یکی بیشتر نیست! پلییر رو تنظیم کردم که فقط همین یکی رو تکرار کنه. این بیشتر به دلم نشست. سرمو می ذارم رو میز و چشممو می بیندم. 

داره میمیره دلم واسه مخمل نگات

همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات

همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات 

هین، آهنگ عجیب به دلم نشسته ولی به گوشام نه. به حافظه ام نه. به عقلم نه. کدوم نگاه؟ کدوم چشا؟ مگه میشه دلم برای چشا و نگایی که هیچ وقت وجود نداشتن، تنگ شه؟ 

مثل یک رویای خوش پا گرفتی تو شبام

از یه دنیای دیگه قصه ها گفتی برام 

ظاهرا ابی خان جواب رو تو آستینش که نه ولی تو بیت بعدی داره. "مثل یک رویای خوش" "از یه دنیای دیگه"! مثل یک رویای خوش پا گرفته از شبام، قصه ها گفته و حالا شده تمام دنیام! 

هنوز حرم تنت داره می سوزه تنم

از تو سبزه زار شده خاک خشک بدنم

دستای عاشق تو منو از ما تازه ساخت

دل ناباور من جز تو عشقی نشناخت 

حتی خود ابی هم می دونه که داره از هیچ می خونه. داره از چیزی می خونه که قرار نیست وجود داشته باشه. می دونه قرار نیست برای گوش کردن آهنگش یاد یه عشق واقعی بیفتم. می دونه "دل ناباور من" همچین چیزی رو باور نمی کنه. می دونه همچین کسی وجود نداره. می دونه نباید حرفاش رو باور کنم. 

داره میمیره دلم واسه مخمل نگات

همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات 

عجــــــــــــب! آره. ظاهرا اون حس عجیب که باعث شد شروع کنم این پست رو بنویس، الکی بود و دلیل سوالم تو همین ترانه ابی خان هست! هین، سوال این بود که آخه منی که هیچ وقت عاشق نبودم و چشمای مست هیچ کس هم گرفتارم نکرده، چطوری وقتی این ترانه رو میشنوم، این قدر روم تاثیر میذاره. چطور فکر می کنم ابی یه زمانی ترانه رو خونده که من الآن بشنوم؟ خب جوابش اینجاست. "همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات" وقتی همه دنیات رو از دریچه چشم کسی ببینی که فقط تو خیالت وجود داره، خب کجاش عجیبه که دلت واسه چشمای اون تنگ شه؟ کجاش عجیبه که دلت بخواد زل بزنی تو چشماش، و زل بزنی و زل بزنی، اون قدر که زل زدن خودت رو تو چشمش ببینی؟ کجاش عجیبه؟ 

همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات

نظرات 6 + ارسال نظر
سهراب سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 00:09 http://igw.blogsky.com

از یک لحاظاتی ما به شدت شبیه همدیگه هستیم ...

تا حالا این کشف رو نکرده بودم ! ولی کم کم داره توی این وبلاگ معلوم میشه ... !!!

امممم ... مردک بوقی پس لینک من کو :D

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 00:10 http://www.kamgar.blogfa.com

واقعا کجاش عجیبه!؟ا

الی سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 01:20 http://eloonak.blogsky.com

سهراب لینکت پیش بقیه لینک هاست!

آلا سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 12:03

هههمممممممم

س.م.ا.ن سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 19:37

در مورد این آپ هم، اینکه جمله آخر آبی میباشد خودش کلی بیان کننده چیزاییست:d

الی سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 22:20 http://ellonak.blogsky.com

به س.م.ا.ن: آره دقیقا دقیقا خودش کلی بیان کننده چیزاییست ;)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد